- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
از آن زمان كه طرح دلـم را خدا كشید آن را مـكـان سـلـطـنـت عـشـق آفـریـد دل را به نام رعیت عـشق اتنخاب کرد بر تاج وتخت ملک خودش شاه برگزید شـاهی کـه مهـربان رئوف است و آشنا شاهی که از فـقیر و گـدا ناز می خرید آنکه درآسمان وزمین تاج وتخت داشت هـمپای بال هـای زمین خـورده می پرید مانند چـشم های پُـر از رحـمـت و صـفا هرگز ندید دیده هـر کـس کـه دیـده دید آقا جهـان به دور تو پـروانه می شـود.. شـاهی شـبـیه شــاه خـراسـان نمی شـود بـاید كـبـوتـرانــه بـرایت غـزل نـوشـت بـاید تو را شـبـیه خـدا بـی مـثل نـوشت وقتی به چشم های شمـا می رسـد غــزل باید به جای چشم دو كاسه عسل نوشت آنكس كه جود را به توبخشید ای رئوف دل را گدای خان شـمـا از ازل نـوشت طـرز نـگـات زلـزلـه انــداخـت در دلم آبـاد خانـه اش كه مـرا بر گـسل نوشت کـار گـدای خـانـۀ تـو پـادشـاهـی اسـت باید برای لطف تو ضرب المثل نوشت ای آنـكـه گـشته ضامن آهـو مدد رسان در زیر صفر مانده تبم را به صد رسان در محضر تو خاكم و از خـاك كــمترم یـعـنی كـه از تـمـام فـلـك نـیـز بـرتـرم وقـتـی به پـیـش گـنـبـد زرد تو می رسم گـویـا بهــشــت كـرده تـجـلّـی بـرابـرم گـاهی شـبـیـه یـك نـخ سبـزم دخـیل تـو گـاهـی در آسـمـان ســرایـت كـبـوتـرم از اولـیـن سـفـر كه به پـا بوسـت آمـدم دیـگر نـشد كـه از حـرمـت دل بیـاورم جـز درب خـانـه ات در دیگـر نـمی زنم حـاجت بـه جز حـریم تو جایی نمی برم دستم بگیر غیر شمــا راه چـاره نیـست در كار خیرحاجت هیچ استخاره نیست گـنـبد نـگـو بـگـو كـه نـگـیـن جـهـانیان گـلدسـته نه بگو كه سـتون های آسـمان زائر نگو بگو كه ملك هـای عـرش حق خـادم نـه جـبـرئـیـل خـداونـد لا مكـان مرقـد نگـو و كعبـه بگو بر ضریح او بـوی خـدای می رسـد از بـارگـاهـشـان هـر چـیزدر جـوار شــما پـر بـهـا شود بیهـوده نیــست قیـمت بـالای زعـفران هـر جـا رویـم از سر خوانت نمی رویم از بس كه سفرۀ كرمت هست بی كران دنـیـا بــه آسـتـان حـریـمـت دخـیـل شـد كـوچـك تـرین گــای شـما جـبـرئـیل شد
: امتیاز
|
مدح امام رضا علیهالسلام
نـســـیــم در بــدرم، گـرد راه آوردم ز شـب سـیـاه تـرم رو بـه مــاه آوردم نبود دسته گـلـم تا به دست، برگـیرم در ایـن حـرم عـوض گـل گناه آوردم به دل شکستگی ام گر شهود می طلبی دو چـشمه اشـگ بـرایت گـواه آوردم گـناه کارم و رو کرده ام به دارالزّهد سـفــیـد مــویــم و روی ســیـاه آوردم ز آتـش گـنـهـم آب دیــده خــشـکــیده ز فــقـر اشـگ در ایـن خانه آه آوردم هزار در به رویم باز بودو کردم ناز نـیـاز خـویــش در ایـن بارگـاه آوردم به نـامـۀ سیهـم خـطّ قـرمزی بکـشید که بـر رئــوف رئـوفـان پــنـاه آوردم خدا کند که مراهم سگـی حساب کند کـه رو بـه کـوی رضا گاه گاه آوردم سرشک خجلت و طومار جرم عمرم را حــضـور مــظهــر عــفــو الـه آوردم رواست تابنویسی به نخل خود«میثم» کــه از بــهـشـت ولایـت گــیـاه آوردم
: امتیاز
|
توسل به حضرت رضا علیه السلام ( دهه کرامت)
کرامت هست آن جایی که سائل میشود پیدا اگرچه دست و پا گم میشود، دل میشود پیدا ز هر دلشوره ای دل را به دریای تو باید زد که قدر اشک از امواج سـاحــل میشود پیدا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
ز آسـتـان رضـایـم؛ خــدا جـدا نـکــنـد من و جـدائی از این آستـان خـدا نکـند به پيش گـنـبد زرّينـش آفــتـاب مـنـيـر ز رنگ زردى خـود دعــوى بهـا نكند ز درگـه کـرمش دست الـتجـا نکــشـم گـدا که دامن صـاحـب کـرم رهـا نکند به روز حشر به باغ جنان ندارد جای هر آن کسی که رضا را ز خود رضا نکند به صحن او نکند کس هوای باغ بهشت مگر کسی که ز روی رضا حیـا نکند شها به زائر خود داده ای تو وعدۀ لطف کجا به وعدۀ خود چون توئی وفا نکند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
مرده از فیض تو احیاگر جان می گردد عـالم پیـر از این نشئه جـوان می گردد ســر تـسلـیـم بـه پـای تــو فـرود آوردم که به انگشت ولای تو جهان می گردد تـا نهــد چـهــره بـه خـاک قـدم زوّارت سنـگ از دامـنۀ کـوه، روان مـی گردد بـا تـولاّی تـو چون سیـنۀ دریـا به کـلیم وادی خوف و خطر مهد امان می گردد هر کجـا نـام خـراسـان تـو آیـد به زبان اشک شوق است که از دیده روان می گردد سجـده بـر گـنبـد زرّین تو آرد خورشید که به امواج فـضا نور فشان می گردد آهوئی را که تو ضامن شوی ای ضامن خلق خاک او سرمۀ صاحب نظران می گردد همـه اعضای وجـودم؛ نه سر هر مویم بـه ثـنای تـو سـراپـای زبـان می گردد نـقـش شیـر از نگـه نـافـذ تو شیـر شود گرگ در خطّۀ طوس تو شبان می گردد همـچو بلبل که کند دور و بر گل پرواز گرد گلدستۀ صحنین تو جان می گردد دیده از هستی خود بلکه ز خود می پوشم تا که چشمم به رواقت نگران می گردد بـا تـو از آتـش دزوخ گـل جـنّت رویـد بی تو گلخانۀ فردوس، خزان می گردد زائـر کـوی تو آرد به خـداونـد طـواف دل من گِـرد مـزار تو از آن می گردد آسـمان هـا به طــواف حرمت مشغـولند تا که بر گرد زمین چرخ زمان می گردد تـیـغ بـا معـجـز ابـروت کنـد کـار سـپر تیر از گردش چشم تو کمان می گردد ناز بر جان کند و فخر فروشد به بهشت تن هر کس که به خاک تو نهان می گردد کــافـر ار نـام رضـا را ببـرد در دوزخ دوزخ از فیض دمش رشک جنان می گردد روز پرواز کتب پای صراط و مـیزان کرم و لطف تو بر خلق عیان می گردد لالـه از خـشت طلای تو برون آرد سر سنگ با معجـز تو دُرّ گران می گردد موسی از طور تو بانگ ارنی می شنود عیسی از شوق تو بی تاب و توان می گردد گر چه حجّ فـقـرائی به طـواف حـرمت تـا ابـد دایـرۀ کـون و مکـان می گردد گر به بازار جهان خلق جهان سود آرند همـه بی مهـر ولای تو زیان می گردد می دهد روی خدا را به همه خلق نشان هرکه در کوی تو بی نام و نشان می گردد هرکه بر پنجره های حرمت گیرد دست پنجه اش عقده گشای همگان می گردد روح بخش دل و جان است و روان قرآن هر کجا وصف ثنای تو بیان می گردد تـا کـند نـغـمه سـرایی به ثـنایـت (میثم) گرد او روح ملک، رقص کنان می گردد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
ای سـنـد نـجـات من ولایت تو یا رضا صحن نو و عتیق تو کعبه و کربلا رضا دلـم بـود بـه یـاد تو مدیـنة الرضا رضا زیارتت به دیـن من زیارت خـدا رضا تو و کرامتت مرا ز خود مکن جدا، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضـا رضا رضا شهی که خاک طوس از اوآمده محترم توئی مهی که نور میدهد بر عرب و عجم توئی رؤف اهـلبـیـتی و ولّـی ذوالکـرم توئی به مسجد الحرام دل قبله توئی حرم توئی صفا و مروه میکند با حرمت صفا،رضا رضا رضا رضا رضا رضـا رضا رضا رضا مـنم کــه بین طــوطیان گرم ترانۀ توأم کـبـوتری شـکـسته پـر در آشـیانۀ توأم نـیــازمـنـد گـنـدمـی در آســتــانـۀ تـوأم بـال زنـان دورو برِ نـقـاره خـانۀ تـوأم اگر پرم ز کوی تو بگو پرم کجا، رضا رضا رضا رضا رضا رضـا رضا رضا رضا الا الا ثـنـای تو، ذکر عـلـی الـدّوام من رؤف من، عطوف من، امید من، امام من لحظه به لحظه دمبدم، بر حرمت سلام من به غرفههای مرقدت، خورده گره زمام من در حرمت گرفتهام ذکر رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا حیات جان پراکنـد بوی خوش نسیم تو مــادر خـلـقـت آمــده ســائـلـۀ قـدیـم تـو صراط اولـیای حـق صـراط مستقیم تو دل ز فـرشـته میبـرد کـبوتر حـریم تو ملک بسوی این حرم آورد التجاء رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا ناز کنم به سلطنت اگر تو را گدا شـوم نـه لایـقـم گـدا شـوم گـدات را فـدا شوم چه میشود قـبول تو بخاطـر خـدا شوم نه تو ز من جدا شوی نه من ز تو جدا شوم نه من تو را رها کنم نه تو مرا رها، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا توئی که درد روح را ز فیض تن دوا کنی عقده ز کار عالمی به یک کرشمه وا کنی کلیم را عـصا دهی مسیح را دعـا کـنی چه میشود که یک نظر به قلب سنگ ما کنی ای که به یک اشاره ات سنگ شود طلا،رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا ولایت تو دین من نه دین من که دِین،هم محبتت فروغ دل چراغ هر دو عین،هم عنایت تو بیـشتر ز ظـرف عالمین، هم مـقام زائرت فـزون ز زائر حسین، هم رشک برد به زائرت زائر کربلا، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا خزان شدم که بخشیم ز اشک و خون بهارها به هر دقیقه عمر خود کشیدم انتظارها که در طواف مرقدت مرا رسد فشارها کنم دراز دست خود به عجز و ناله بارها که پنجهام گره خورد به غرفۀ تو یا، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا گلی که شد خزان تو بهار لاله چید از او دلی که شد از آن تو، فروغ حق دمید ازاو کسی که زائر تو شد عطا ز تو امید ازاو زلطف و مرحمت کنی سه بار بازدید ازاو تو را سزد تو را سزد تو را چنین عطا،رضا رضا رضا رضا رضـا رضا رضا رضا رضا مرا به مهر خود ببر که با ولات زیستم به تربتـت شـتافـتم به غـربتت گـریستم در آفـتاب صحن تو اگـر دمـی بـایـستـم به سـایۀ بـهـشت هم نـیـازمـند نـیـسـتـم جهنّم است بهرمن بهشت بیرضا،رضا رضا رضا رضـا رضا رضا رضا رضا رضا مرا تقرب خداست ولای تو سبــب شده مدح تووثنای تو دعای روز و شب شده هر نفسی که میزنم سلـسلةالـذهب شده کـبوتـر تو از ازل به ذکر تو ادب شده زبان من که باز شد تو را، زدم صدا، رضا رضا رضا رضارضا رضا رضا رضا رضا توئی توئی که چون خدا نظر به بنده میکنی توئی که جان مرده را دوباره زنده میکنی تو شام تیره راسحر زفیض خنده میکنی تو نقش شیرپرده را شیر درنده میکنی تو مور خسته را دهی بال و پرهما، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
ای بـوسـهگـاه خـیـل مـلک آسـتـانهات وی داده کــعبه تکیه به دیوار خانهات نازم به لطف و مرحمت ورأفتت که هست حتی به حـشر، بار غــم مـا به شانهات
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
ای مرغ جان، کبوتر صحن و سرای تو موسی به طورطوس، مدیحت سرای تو آنسـان که بر رضای الهی، تویی رضا باشد رضای حضرت حقّ، دررضای تو
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
زائرین تو فـقـط شیـعۀ اثنـی عشرند همه دلــباخـتـۀ عـترت خـیرالبـشرند همه گـشتند به دریای نگاهت تطهـیر به گل روی تو سوگند زگل پاک ترند زائرینی که به این کعبۀ دل، دل بستند تـا ابـد از حَـرمت دل نبـرند و نبرند گربه سوی حَرمت روی کنند اهل جحیم تا ابد از طمع روضۀ رضوان گذرند سـائـلان کرمت یکـسره اربـاب کرم زائـران حـرمت از همۀ خلـق سرند پا گذارند به بال ملک و طـرۀ حـور رهروانی که به سوی حرمت ره سپرند عالمی رو بـه روی پنجـرۀ فـولادت به امید کرمت همچو گدا پشت درند انـبـیا نـاز فـروشند به گـلزار بهشت اگر از دور به ایـوان طلایت نگرند مهر تو لاله و ریحان بهشت دل ماست حــاش لله که مـا را به جهــنم ببـرند "میثم" بی سر و پایم نظری کن مولا که مرا جزء محـبـّیـن تو آقـا شـمرند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
حرم تو کعـبۀ دل، کرمت همه خـدایی کنی از کرامت خود به خدا خدا نمایی در بازتوست افزون من بی نوای محزون ز کــدام در درآیــم به بــهانــۀ گــدایی کرم تو می دهد رو به گـدای تو وگرنه نــدهنــد پــادشــاهان بــه فــقیر آشنایی من اگر گناه کارم تو رئوف ومهربانی کرمت نمی گذارد که کنی ز من جدایی تویی آن که هر که آید به زیارت تویک بار تو سه بار از عـنایت به زیارتش بیایی بـه خـدا گـنـاه کـارم دگـر آبـرو نـدارم چه شود دهی ز نارم به محبتت رهایی بکشم هماره نازت مگرم دهی اجازت که به یک زیارت تو سر وجان کنم فدایی همه را تو دست گیری همه را تو می پذیری چــه امیر شهر باشد چه فقیر روستایی به حریم توست بارم به حرم چه کاردارم کنــد از هــزار کــعبه حرم تو دلربایی کـرمت به کـل عالم حـرمت پناه "میثم" به شما از او توسل ز شما گره گشایی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
ای عــکــس جــمـال کــبــریــایــی ای ســایــــۀ رحــمــت خــــدایـــی ای صـــدر نــشــین ســدره منــزل ای روشـــــنــــی ســـــراچــــۀ دل ای هــشت بهـشـت خــاک کــویـت ای خُــــلــد بــــریــن در آرزویـت ای قـــبــلــۀ عــارفــان مــطــافــت ای کعــبــه هــمیـشه در طــوافــت ای شــمــع جـلال بـــزم عـــرفــان سلــطــان زمــن شــه خــــراســان این خطه که چرخ چون توماه است بر اهــل یــقــیــن پناهــگــاه اسـت شد از همه جــا کسی که مـأیــوس رو کـرده به خـاک خــطّـۀ طـوس ایــن درگــه رشـــگ عـرش اعـلا بــــر فــوج مــلــک بــود مــصـلا چون فـرش عجب نه گـر بـدین در جـبـریل امــیـن فـکــنــده شـهــپـر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت معصومه سلاماللهعلیها
به دل حــک شد به خط آشنــایـی شــب مــیــلاد و آغـــازِ گــدایــی گــدای بــارگــاهِ سبــزِ عــشــقــم ببین امشب دلــم گشتــه هــوایــی به پیش پای تو غــرقِ ســرشـکم که شاید ســر زنی بر بـینــوایی کریمه کــاسهام بنگر که بـالاست کرم بنــما تو هــر چه میتــوانی تویی معصومه،عصمت پیش رویت کند سجده از این نــورِ خــدایــی تویی بانوی قصــرِ سـرخِ مذهب که با زینب همیشه هــم صــدایی همین بس از تو ای معصومه جانم لقب گــیــرنده از جــامِ رضـایـی رضـا نامِ تو را معصومه خوانده که ســر تا پا چنین زهــرا نمایی همــه امشب کــنــارِ بــارگــاهت من و این گــریه و فصلِ جـدایی دلِ فــطرس شده در شــامِ میـلاد اســیــــرِ گــنــبــدِ زردِ طــلایــی
: امتیاز
|
مدح حضرت معصومه سلام الله علیها
یاد تـــو آســـمان دلــــم را فـــراگـرفت بـاران بهانه داشت، سراغ تو را گرفت عــزم حــرم نـمودم و یــادم نمانده کی؟ دستم میان دست ضریح تو جا گـرفت گم شد دلم حوالی عطر گلاب و عـــود از سقف و سنگفرش حرم بوسه ها گرفت شکــر خــدا که نــوکـر این خانواده ام این عشـق در وجودم از آغاز پا گرفت مـــن راه یافـــتم به تـــو با دل گرفتگی ماندم که باوجود تواین دل چرا گرفت؟ بین زیــارت تـــو و خـــلوت نشینی ام شـایـد که دیدمت و همان دم دعا گرفت خلوت گزیده را به تمنا چه حاجت است با آستـان دوست به مأوا چه حاجت است آیــــیــنـــۀ رواق تــو بـــا آه زائـــران همـدرد شد شکـست به هـــمراه زائران شهره است دستگیری خاتون که اینچنین مــشتـــاق اوست دست هواخواه زائران رفتم بــه زیر سایه دستی که می کشی بـر شـــانـه های هق هق گهگاه زائران "من زار عمتی بقم از جود جاده ساخت بـــیـن بـــهشـت و بین قدمـــگاه زائران وقــت وداع با تو، قدم سست می شود بنـگر به گام رفـــته بـــه اکــراه زائران بانـــوی آفـتـــابـی شـــهر کویـــری ام! با دســت خـالی آمده ام، می پذیری ام؟ با شعر، سنگـفرش حرم را قــدم زدم هــــر بـیـــت را مقـــابل رویـت قلم زدم هر آینه درخشش تصویری از توداشت از تـــو مثـل به پرتو هر صـــبحدم زدم با یک تبسم از تو چنان زیرو رو شدم کـه دست رد بــــه سـیـنـۀ انبوه غم زدم دستـــم رسیـــد پـــای بلنـــدای دامنت از شـرم بود بـانــو اگر حــرف کـم زدم می خواست شـعـر آیـنۀ عصمتت شوم ایــن بیــت های توست ولی من رقم زدم زانو زده است بر سرخاکت ندیمه ای آخر شنــیده است که در قم کریمه ای.. گل، سرخ شد کنار تو از شرم آب شد از قــم گــذشت پهلوی کـاشان گلاب شد آیینه ای بـه گنـــبد تـو خیره مانده بود محـو جـــلا و جـاذبـــه اش، آفـــتاب شد شب گفت خاطرات تو را، رو بـه آسمان اشکش چکـــید در غم تو، مـاهــتاب شد احساس شوق و رغبت خواهر- بـرادری نــــامی نداشت، "عشق" سـپس انتخاب شد باد از حرم به قصد تبرک، غباررُفت شــد گـردباد و گِرد تو در پیچ و تاب شد اشکی شفـــیع می طلبید از دم ضریح لب وا نکـــرده بــود، دعـــا مستجاب شد ساقی بیا که یار ز رخ پرده بر گرفت وقـتش رسیده است کـه تا اوج پرگرفت بیـــن رســـیدن و نرسیـــدن مـــرددی هـر چند نیمه راه رسیـــدن بـه مـقصدی یک سال بوده یـاد رضـا، گـوشۀ دلت هر لحظه مـــی کشیده لبـــت، آه مــمتدی ده فرسخ آرزوی تو را قم بـــه انتظار امـید مــی کــــشید، ســـرانجـــام آمـــدی عادت گرفت زود به تو بیت نور و قم رفته اســــت روزگاری و اینجا زبانزدی غربت به دوش و دوست نواز و کریمدست یـــک ذره بــا برادر خود، مو نمی زدی هر واژه بــــا نگـــاه تـو از جا بلند شد دروصف تو به صف شد و ترکیب بند شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام صادق علیهالسلام
ای به صدقت تا صف محشرسلام از صادقان وی درخشیـده کـلامت در کلام صادقان نام زیبایت عیان در صـدر نام صادقان هـم امـام صـادق استی هـم امام صادقان مکتب علم تـو بـا طی زمان پُر نـورتر در صداقت از تمام صادقان مشهـورتر بوسههای علم، گـل کردند بـر لعل لبت آسمان پیچد به خود در لحظۀ تاب وتبت میبرد دل از دعـا آوای یا رب یا ربت بحر نامحدود رحمت حاصل اشک شبت کرسی درس تو را جبریل، دربانی کند حضرت بـاقـر تو را بـاید ثناخوانی کند آسمان با وسعتش زیر پر و بال شماست ذوالجلالید وجهان مبهوت اجلال شماست روزهـا روز شما وسالهـا سال شماست علم هرچه پیشرو گردد به دنبال شماست طلعت زیبایتـان مـرآت حُسـن ابتـداست هرکلام از حرفتان یک جلوه از نورخداست ای مسیحا جاری از لعل لب خنـدان تو عالـمـان دهـر، خـاک راه شـاگردان تو آفتاب فضل و دانـش چهـرۀ حمـران تو عــلـم شـیـمـی یـادگـار جـابـر حیـان تو مؤمن طاقت به عالم حسن سیرت میدهد بوبصیـرت خلـق را نـوربصیـرت میدهد دانـش از روز ازل پـای کـلامت رام شد تیرگی با نـور علـم و دانشت اعدام شد وحی ساعد از دمت بر آسمان اعلام شد صبح اهل ظلمت ازنطق هشامت شام شد بر رخ بوحمزهات گردید روشن چشم نور بهر هارون تو آتش باغ گل شد در تنور نام تو جعفر،تو خود سر تا قدم پیغمبری یادگـار فاطمـه چشـم و چـراغ حـیدری نهـضت علمیـت را نازم،حسین دیگری هم «مفضل» آوری و هم «زراره» پروری مجلسی، استاد کلّ، فردی زشاگردان توست شیخ حرعاملی؛ یک لاله از بستان توست آفـتاب معرفـت در سایـۀ تنـدیس توست وسعت کل جهان دانشگه تدریس توست بر زبان آفرینش روزو شب تقدیس توست مکتب توحید، بنیاد تو و تأسیس توست سرکشان مکتب اضلال، سرکوب تواَند تا ابد منصورها مقهور و مغـلوب تواَند ای دو عـالم در کنار صحن بیزوّار تو آفـریـنـش در پــنــاه سـایـــۀ دیــوار تـو ای پــیــام خــون ثــار الله در آثــار تــو شب پرستان هرچه کوشیدند در آزارتو هر چه در حق شما کردند طغیان بیشتر عزت و قدر و جلالت یافت عنوان بیشتر ای توخود شمع و دل عالم همه پروانهات سالها کـوه غـم عالم بـه روی شانهات روزروشن ریخت دشمن درمیان خانهات مثـل مادر دود بالا رفـت از کاشـانهات باچه جرمت دست بسته دردل شام سیاه خصم با پای پیـاده برد سـوی قـــتلگاه؟ سن پیری، ضعف تن،پـای پیـاده از جفا قصر حمرا، سر برهنه، ضـعف تن،حال دعا با چنین حالت سه ساعت ایستادی روی پا نه حیا از تو، نه از ختم رسل، نه از خدا گر چه جانت دیگـرازاین زندگانی سیربود کی سزاوار تو ای جان جهان! شمشیر بود؟ با چه جرمی ظلم بـرآل پیمبر باب شد؟ باچه جرمی پیکرت از زهر قاتل آب شد؟ باچه جرمی ماه رویت زردچون مهتاب شد؟ باچه جرمی ازتنت بیرون توان و تاب شد؟ باچه جرمی کرددشمن بارگاهت را خراب؟ با چه جرمی مانده قبـرت درمـیان آفتاب؟ کاش روزی میشدم زوّار صحرای بقیع سجـده میکردم به خـاک روح افزای بقیع تا بگیـرم اُنس بـا شـام غـم افـزای بقـیع کاش یک شب باز میگردید درهای بقیع تـا شـود همسـایه بـا قـبـر امـامـان بقـیع کاش «میثم» دفن میشد در بیابان بقیع
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه السلام
از ازل دَرد به پیـمـانۀ خـوبان كـردند دل عاشق شده را كلــبۀ احزان كردند هركسی راكه به عالم سر حشمت خواهی ست لطف كردند و شبی خادم سلطان كردند سفرۀ وسعت صدق تو گشودند به دهر انبیا را ســر احـسان تو مهمان كردند همه آفاق گرفته است به خود رنگ تو را باوجودی كه همه فضل توكتمان كردند در تـو دیـدند مـلائك صفـت خـالـق را علت این است اگر، سجده به انسان كردند بر سر سفـره دونـان نكـشـم مـنّت نان من همانم كه به من لطف فراوان كردند هـشتـمین آیـنۀ وجه خدائی، صد حیف شش جهت ظلم به تو حضرت جانان كردند دل شب بود كه گـنجـینۀ دین را بردند عده ای كفـرصفت، سرقت ایمان كردند پا بـرهـنه عـقـب اسـب دوانـدند تـو را آسمان را پس از این حادثه گریان كردند گر نبودی، اثر از روضۀ ارباب نبود خلق با حنجر تو ذكر«حسین جان» كردند
: امتیاز
|
شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
مـرغ دلـم که شاخـۀ طوباست جـای او ویـــرانـــۀ بــقــیــع بـــوَد مــدّعای او خـواهـد در آن دیـار مـقـدّس کنـد مـقام انـدر جــوار صــادق و نــالد بـرای او خواهدبه تربتش که خراب است وبی چراغ سوزد چو شمع و گریه کند درهوای او خـواهد به گـرد مرقـد بی زائرش مُـدام پـروانه وار گـردد و جـویـد رضای او خواهد زداغ خون شده با قطره های اشک آیـد بـرون ز چـشـمِ تـرم در عـزای او آن کس که بود لطف و وفا پای تا به سر زهـر جـفا بسـوخت ز سر تا به پای او یارب چه کرده بودکه منصورکینه جوی خـون کرد از ستـم دلِ غـم مبـتـلای او درنیمه شب که دیدۀ مردم به خواب بود دشمـن ز بـام خـانه شـد اندر سرای او بـیرون کشـیـد بـا سر و پـای برهنه اش رحـمـی نـکـرد بـر تـن درد آشـنـای او شـرح مـصائـبـش نـتـوانم که هیچ کس آگـاه نـیـسـت از غــم او جـز خـدای او یا رب به حـقّ فـاطـمه دسـت امـیـد مـا کـوتـه مکـن ز دامـن مـهـر و ولای او هر کو گریست همچو «مؤید» ازاین عزا بخشد خدا به حضرت صادق خطای او
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام صادق علیهالسلام
من کیـسـتم حقـیقـت حـق را نـشـانـه ام بیرون ز مرز فکر و خیـال و فسانه ام بنـیانگـذار مذهـب و مسنـد نشـین عـلم فـیــض مــدام فــلســفــۀ عـارفــانــه ام سـبـط نبـی و پـور عـلـی نجـل فـاطمه الگوی صبر و صلح حسن را نشانه ام آئـینـه دار نـهـضـت سـرخ حـسیـنـی ام چون عابـدین بـه نخل عبادت جوانه ام بحرالعلوم باب من است و سخا و جود یـک قـطـره ای بُـود ز یـم بی کـرانه ام استاد فـقـه و فلـسـفه منـطـق و اصـول پـرچـم فــراز عـلـم به قـاف زمـانـه ام با این همه جلال در این جـوّ قـیرگون محصور کرده خصم ستم پیشه خانه ام از یــورش شـبـانـه ابن الربـیـع پـسـت آیـد بـه نـالـه سنـگ ز سـوز شبـانـه ام آن بی حیا ســواره ومــن باتن ضعیف پـای پــیـاده جـانب مــسـلـخ روانــه ام ژولیده را بگو که بگـویـد به سـوز دل مـن صادقم حـقـیقـت حق را خـزانه ام
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام صادق علیهالسلام
ای کــل عــلـم از دم پـاکـت روایــتـی هـر نـکـته از کـتـاب کـمـال تـو آیتـی با آن کـه بیحد اسـت عـنـایات کـبریا مـثـل ولایــت تــو نـبــاشــد عـنـایـتـی علـمت به عـلـم ذات الهیست متـصل دریــای دانـش تــو نــدارد نــهـایــتـی در آفتـاب فضـل تـو عـالم تـمام غرق در ســـایـۀ ولایـت تــو هــر ولایــتـی هرجمله ازکلام تو شمعی ست دل فروز هر نکــتـه از لـب تـو چـراغ هـدایتی جبـریل، فرش گسترد از بال خویشتن گـوینـد در ثـنـای تـو هـر جـا روایـتی صــدها فرشته بر دهنش بوسه میزند شـیرینلـبی کـه از تو بگـوید حکایتی تو کـیـستی؟ وصـی نـبـی، آیت شـشـم هـشتم فـروغ حسـن خـدا، حجت ششم تـفـسـیر سـورههـای خـداونـد اکـبـری داری بـه آیــه آیـۀ قــرآن تــو داوری شیـخ الائـمّـهای و امــامــان مـا هـمـه دارنــد در ثـنـات، دم مـدح گـسـتـری گـر ذوالفقـار، جـای قلـم در کفت نهند دسـتت کـنـد به بازوی حیـدر برابری برحضرتت زسوی خدا دم به دم درود بر خلق و خُلق و خوت سلام پیمبری در سـایـۀ تـو ای شـشـمیـن حجّت خدا شکر خدا که مذهب من هست جعفری از جن و انس و حور و ملـک، روز ابتدا ما را بـــه دوستـی تـو دادنـد برتـری نه مالکی، نه شافـعـی استم نه حـنبلـی مـن بـا هـدایـت تو شـدم شـیـعـۀ عـلی قـرآن جدا ز خـط تو یک آن نمیشود ایـمـان بـدون مهـر تو ایـمان نمیشود طاعات جن و انس و ملک بیولای تو هـرگـز قــبـول قـادر مـنـان نمـیشـود تا دیدهاش به سوی بهشت جمال توست مؤمـن اسیر روضۀ رضوان نمیشود گیـرم که خلـق طاعت سلـمان بیاورند کـس بـیهـدایت تـو مسلـمان نمیشود اکمـال دین تلاقی قرآن و عترت است ایـمان بدون عتـرت و قـرآن نمیشود بیتـو چـراغ عـلـم شود دود حاصلش دود سـیـاه، شــمـع فـروزان نمـیشود دل بیتو همچو مردۀ صد سالهای بوَد جان هم بدون مهـر شما جان نمیشود اسـلام بـیولای تـو کـفـر مـسـلم است سـر تـا قـدم وجود تو دین مجسم است من غـربت حریـم تو را دیـدهام ز دور یک عمر دور قبر تو گردیدهام ز دور نگـذاشـتـنـد دسـتـه گـل آرم بـرای تـو از اشک برمـزار تو گل چیدهام ز دور بوسـیـدن مـزار تو مـمنـوع بود و من قبـر تو را سـتـادم و بـوسیدهام ز دور میخواستم مزار تو را شست و شو کنم کردم نثار، خون دل از دیدهام ز دور سـازد خـموش روزقـیـامت جـحـیم را اشکی که بر مزار تو پاشیدهام ز دور تـا کـسب آبرو کنـم از روضـة الـبقـیع صورت ز خاک قبر تو پوشیدهام ز دور هــرروز بـهرغـربت تو گریه کردهام هر شب به ماه روی تو خندیدهام ز دور بـر پـاره پـارۀ جـگـرم مـانـده داغ تـو بـاشـد بهـشت مـن حـرم بـیچـراغ تو افتاده بـود بر دل و بر جان شرارهات از مـا سـلام بـر جـگـر پـاره پـارهات ای مــاه آســـمـان ولایـت چـرا مــدام میریخت از دو دیده به دامن ستارهات؟ هرکس نگاه خویش به روی تومیگشود میدید درد و داغ تو را در نظارهات پای جـنازهات به سر و سیـنه میزدند حمران، ابوبـصیر، مفضـل، زرارهات بیش از هزارسال ز داغت گذشت و باز هر روز بوده روز بـزرگ هزارهات بـر شانـۀ مـقدـس تـو کوه درد مـاست در ســیــنـۀ شـکـسـتـۀ مـا یـادوارهات بر قبر بیچـراغ تـو هر کـس نظر کند یـاد آورد ز درد و غـم بـیشـمـارهات با آن که دوراز تو و صحن رفیع توست "میثم" همیشه زائر بابالبقــیع توست
: امتیاز
|
شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
نه فقط بادِ خزان برگ وبرش را سوزاند زهر از راه رسید و جگرش را سوزاند دست و پا میزد وساعات نَفَسگیری داشت لبِ پُرخون، دلِ صدپاره چه تقدیری داشت دیـدۀ اهـل و عـیالش ز غـمـش دریا بود كـه دگــر مـوقــع پـرپــر زدن آقــا بـود گـوشـۀ بـسـتر خود یـادِ گـذشـته میكرد چــقَـدَر روضه دمِ رفـتـنِ او بـر پـا بود خانه و دود و در و آتش و دسـتِ بسته این همه خاطره ارثِ عـلی و زهـرا بود یاد میكرد از آن لحظه كه جان بر لب بود پا برهنه دلِ شب پـشت سـر مركب بود لحظه لحظه كه دگـر وقت جـدایی میشد رنگ و بوی سخـنش كـرب و بلایی میشد آه از آن روزكه جان از تن خواهر میرفت سنگ ها بـال زنان سـوی بـرادر میرفت آسمان ها و زمین داشت به هم میپیـچـید سمت گودال؛ یكی دست به خنجر میرفت ساعـتی بعد كه آتش به حـرم بـر پا شد همه سرها به روی نیـزۀ لشكر میرفت خیمه تاراج شد و هر طرفی دست به دست بیـنِ گهــوارۀ خـالی دلِ مــادر میرفت نیمه شب باعـجـله داشت خبر رامیبُرد یك نفـر در طَمَعِ جـایزه با سر میرفت اشك میریخت و از غربت حیدرمیسوخت از غم میخ در و پهلوی مادر میسوخت
: امتیاز
|
شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
به غمزه ای نظرت صدمه وستاره کشید نــظـارۀ تـو ابـوحـمزه و زراره کـشـید غریب هستی و چـون مادرت نـشد آقـا سـر مـزار شـما گـنـبـد و منـاره کـشـید به زخـم های دلـت مـرهـمـی نـشد پـیـدا که زهر از جگرت طرح پاره پاره کشید تـو را مـیـان دعــا، بـی نـمازها بـردنـد تـو را پیـاده به کوچه یکی سواره کشید سریع خـانه برو دختر تو ترسیده است که ارث مادریت را کسی شـراره کشید گرفتـه خـانۀ تو رنگ خیمه های حسین دوباره گریۀ چشمت به سوگواره کشید دوباره آتــش و خـیمه غـروب عاشورا دوبـاره کـربـبـلا را بـه استـعـاره کشید تمـام اهـل و عـیالـش فـرار مـی کـردند و دختری که خودش را به یک کناره کشید به چند زخم پدر مرحمی ز گریه گذاشت دوباره در بر خود جسم پاره پاره کشید
: امتیاز
|
شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
داغ صادق شـرر سیـنه ام افروخته کرد جگرى سوخته یاد از جگر سوخته کرد جگرى سوخته کز داغ بر افروخته بود باز هم از اثر زهــر جفــا؛ سـوختـه بود آن امامى که لـواى شـرف افـراخته بود زهر منصور به جانش شرر انداخته بود آه از آن روز که بگرفت ز طاغوت زمان آتش از چار طرف خـانه او را به میان وندر آن خـرمن آتش، ولـىّ ربّ جـلیـل راه مى رفته و می گفت منم پـور خلیل شعله را چون به در خانه تماشا مى کرد یــاد آتـش زدن خــانــۀ زهــرا مى کـرد آن که هم ظاهـر و هم باطن مـا مى داند با دلش زهر چه کرده است خدا مى داند چارمین قبـلۀ عشق است به دامـان بقیع رونق دیگر از او یـافت گـلستـان بقـیـع
: امتیاز
|